لەکی زوونێکە ئە زوونەل ئێرانی گ بەشیکە ئێ زوونەل کوردی ئە شمارە مای. لەکی تةسیر فرەی ئەژ زوون گوورانی گرتیە.گەپدەرەل زوون لەکی هانەر پیەرێزگائەل کرماشان و ئیلام و هەمەدان و لورسان.
تبارشناسی
editمنابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار زبانی لکی ارائه میدهند. چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت،[1] در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست.[1] با توجه به شباهت بسیار زیاد زبان لکی به پهلوی باستان میتوان نتیجه گرفت که لکی از بازماندگان زبان مادی است.[2][3][4][5] ایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف: بالاوند، اولادها، کاوشوند،خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و راجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.[6][7]
نظریه کردیتبار
editگویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت[8] نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی[9][10] فیلی[10][11]) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.[9]
دانشنامه بریتانیکا لکی را لهجهای از زبان کردی نام میبرد.[12] و شماری دیگر از منابع نیز لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند.[11][13][14][15][16][17][18][19][20][21] در کتاب "دائرةالمعارف اسلام" آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.[22]
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. [13] دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛[11] زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.[23]
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است.[24][25] ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند.
نظریه لریتبار
edit۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی. لکهای پیشکوه قویاً خود را لر میدانند و لکهای پشتکوه پیوندهای قوی فرهنگی هم با لرها و هم با کردها نشان میدهند.
برخی منابع لکی را در پیوستار تدریجی فارسی-لری-کردی در میان لری و گورانی قرار داده ولی همانندیهای آن بیشتر به سمت لری میدانند. برخی زبانشناسان هم لکی را کاملاً در دستهٔ لری طبقهبندی کردهاند.
زینالعابدین شیروانی نویسنده کتاب تاریخی بستانالسیاحه در سدهٔ نوزدهم، لکها به عنوان یکی از ایلهای لر مینامد. در دوران معاصر نیز ح. ایزدپناه نویسنده فرهنگ لکی، کرد دانستن لکها را یک «سوءتفاهم» و ناشی از استفاده واژه کرد از قدیم در معنی مردمان کوچنشین ایرانیتبار در سراسر منطقه میداند.
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.
واژگان مشترک لری و لکی
editگویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها به همراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لۊری مینجایی | لکی | لهجه کلهر |
---|---|---|---|
بلند کردن | هیز | هئز، هیز | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شئت، شیت | شیت |
چرخاندن | لِر، غِر | لر، خِر | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مه زگ | مهزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ساک | ساق |
رشوه | روشه ت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گه ن | پیس ، گه ن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل | گل، کهڕهت |
آغوش | بالوش | باوش | باوش |
جمع | بِرمه | بِر | بڕ |
لاغر اندام | بَل باریک | بهلّه باریک | بهڵ باریک |
از هم پاشیده، دربدر | ته فراتین | تهفراتۊن-ئه یک شؤیا | تهفراوتۊناو |
شکاف | تلیش | تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا | تووزیا |
شایعه، چو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیله گر | رنباز | فن باز ، گاوباز ،چاپ چوله باز، رف شیله باز | ڕنباز |
ردیف ، رج | رزگ | رّزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لئژ، لیژی | لیژ |
محل زندگی گویشوران
editحوزه گسترش گویش لکی عبارت است از:[26]
۱- بخش بیرانوند یا هرو در شرق لرستان با ایل بزرگ بیرانوند.
۲- شهرستان سلسله یا الشتر در شمال شرقی.
۳- شهرستان دلفان یا نورآباد لرستان در شمال غربی.
۴- شهرستان کوهدشت در غرب لرستان با طایفههایی همچون کونانی ، آدینه وند، آزادبخت، سوری لکی، اتیوند، اولادقباد، گراوند و شاهیوند و بخش رومشگان در جنوب کوهدشت با طوایف امرایی، پادروند.
۵- شرق استانهای کرمانشاه و کردستان و ایلام مانند شهرهای هرسین، دینور و ابدانان ودره شهر و بدره و دهلران وشهرستان چرداول طایفههایی همچون دارابی -صحرابگی در بیجنوند و شهبازی وکولیوند و پادروند و گندمی و بیرانوند و شرکه و باپیروند و پیرونی و....
۶- جنوب استان همدان
۷- بخشهایی دیگر از طوایف لک در کردستان عراق، کرکوک و خانقین سکونت دارند. در کردستان عراق تعداد گویشوران لک بیشتر از ایران است.[26]
۸- گروههای زیادی از لکها در طول تاریخ از مناطق خود کوچانده و تبعید شدهاند از جمله گروهی که ساکن شمال ایران هستند و به کردهای تبعیدی معروفند و گروهی دیگر که توسط عثمانیها به اطراف آنکارا (شهر هایمانا یا هیمنا) کوچانده شدند به لکهای "شیخ بزینی" یا کردهای هیمنهای معروفند که هنوز فرهنگ و هویت خود را کمابیش حفظ کردهاند.
معمولاً لکهای جنوب استان همدان لر دانسته میشوند.
در تاریخهای گذشتگان از جمله تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی از شانزده ولایت به عنوان کردستان یاد شدهاست. حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری نخستین کسی بود که اسم کردستان و شانزده ولایت آن را آوردهاست:
کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عرب و خوزستان و عراق عجم و اذربایجان و دیاربکر پیوستهاست. آلانی، الیشتر، بهار، خفتیان، دربند، تاج خاتون، دربند رنگی، دزبیل، دینور، سلطان اباد، چمچمال، شهر زور، کرمانشاه (قرمیسین) هرسین، وسطام. [27]
در اسناد تاریخی قرن شانزده میلادی نیز طوایف لک را بخشی از طوایف کرد میدانند نظیر کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی که به فارسی نوشته شدهاست.
بخشهایی دیگر از مردم قوم لک در کرکوک و خانقین عراق سکونت دارند. در عراق تعداد گویشوران لک را بیشتر از ایران حدس زدهاند.[18]
Template:Wp/lki/بهبود منبع طوایف استان لرستان خود سه بخش اصلی هستند، لر بختیاری، لر بالا گریوهای یا خرمآبادی، و لک. لکها را پشتکوهی نیز میخوانند که ساکن بخشهای شمالی لرستان هستند.
با این حال دکتر پرویز ناتل خانلری زبان لری و بختیاری را همخانواده با کردی میداند..[28] در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن میگویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچیک از شعبههای آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشدهاست. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند..[28]
مذهب
editبیشتر لکهای ایران مسلمان و شیعه هستند و تعدادی هم پیرو آیین یارسان هستند یعنی سنی ندارد؟!!!.
آواها
editلکی | a | e | ê | i | î | o | ó | ô = ü | u | û | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
فارسی | آ (مثل آرام) | ا (مثل اشک) | ای کوتاه (در فارسی معادل ندارد) | ا (مثل امروز) | ای (مثل ایلام) | ا (مثل اردک) | (در فارسی معادل ندارد) | (در فارسی معادل ندارد) | او کوتاه (در فارسی معادل ندارد) | او (مثل دوست) | |
مثال | Agir (آتش) | Esp (اسب) | Sê (سیاه) | Esir (اشک) | Fîl (فیل) | Non (نان) | Sór (قرمز) | Sôr (عروسی) | Kurd (کرد) | Dûs (دوست) |
- ا (مثل اردک) از لری وارد لکی شدهاست و برخی از لکها این آوا را ندارند (لرها معمولاً "آ" را به "و" تبدیل میکنند).
الفبا و رسم الخط لکی به زبان ساده
editمصوت های کوتاه:
editنویسه فارسی | نویسه لاتین | نویسه لکی | نمونه لکی | نمونه نویسه لاتین | معنی فارسی | معنی انگلیسی |
---|---|---|---|---|---|---|
فتحه ---َ | a | +ۀ یا أ | سۀر یا سأر | sar | سر | head |
کسره ---ِ | e | ---ِ یا إ | خِڕ یا خإڕ | kheř یاxeř | گِرد | Round |
ضمه ---ُ | o | ۉ(واو مجهول) | کۉڵ | koĺ | کوتاه | Short |
مصوت های بلند:
editنویسه فارسی | نویسه لاتین | نویسه لکی | نمونه لکی | نمونه نویسه لاتین | معنی فارسی | معنی انگلیسی |
---|---|---|---|---|---|---|
آ | â | ئا | ئاگر | âger | آتش | fire |
--- | ô | ۉ | سۉ | sô | صبح | morning |
--- | ö | ؤ | إؤر یا ئؤر | eör | ابر | cloud |
او | û | ۈ یا وو | ئاوو یا ئاۈ | âû | آب | water |
--- | é | ئ(ئ متحرک) | شئت | shét یا šét | گیج | Imbecile & Stunner |
--- | î | ێ(ئ ساکن) | ڕێ- سێ | sî-řî | راه-سیاه | way-black |
--- | ü | ؤی | سؤیر-دؤیر | sür | جشن-دور | Celebration-away |
صامت ها:
editنویسه فارسی | نویسه لاتین | نویسه لکی | نمونه لکی | نمونه نویسه لاتین | معنی فارسی | معنی انگلیسی |
---|---|---|---|---|---|---|
ب | b | ب | برا | berâ | برادر | brother |
پ | p | پ | پیا | piâ | مرد | man |
ت | t | ت | تیتاڵ | teetâĺ | شوخ طبع | Witty |
ج | j | ج | جاجک | jâjek | آدامس | Gum |
چ | ch | چ | چۀم-چنجک | chenjek-cham | چشم-تخم آفتابگردان | eye-Seed |
خ | kh یا x | خ | خؤدا | xöda یا khöda | خدا | god-allah |
د | d | د | دسگیران-دت | dasgiran-det | نامزد-دختر | Engagement-Girl |
ر | r | ر | رووژ یا رۈژ | rûzh یا rûž | روز | day |
--- | ř | ڕ | ڕ یؤار-ڕشانن | řeeûâr-řeshânen یاřešânen | رهگذر-ریختن | Shed-viator |
ز | z | ز | زؤخ | zökh یا zöx | سوز سرما | Cold Burner |
ژ | zh یا ž | ژ | ژار-ژیائن | žâr-žiâîn | زیستن-فقیر | Poor-living |
س | s | س | سیفا-سۉرئژۀ | sifâ-sôřéža | تأمل،اندیشه-سرخک | thought-Measles |
ش | sh یا š | ش | شاتۀ(شاتۀ ئۀلؤی) | shâta | لواش(مثل:نان لواش یاترشی آلو) | Pita or pita bread |
ف | f | ف | فیت | fit | مناسب،به اندازه | fit |
--- | v | ڨ | هڨدۀ-هۀزڨ | hevda-hazv | هفده - حذف | Seventeen-Remove |
ق | gh یا q | ق | قؤرووژنۀ-قؤرینجک | qörûzhna-qörinjek | رگ زیرگلویا لوله نای-نیشگون | Tracheal tube-Tweak |
ک | k | ک | کووڵارزم-کۉڵ | kûĺârzem-koĺ | عقرب-کوتاه | Scorpio-short |
گ | g | گ | گاڵۀ-گاکوور | gâĺa-gâkûr | فریاد-ماه خرداد در لکی | cry-June in lakki Month |
ل | l | ل(مشدد تلفظ میشود) | لؤیلۀ-لاڵش | lüla-lâĺesh | زوزه گرگ سانان-التماس | Howling-Begging |
--- | ĺ | ڵ | کڵۀگا | keĺagâ | گاو نر | bull |
م | m | م | مݩا یا مݩگا | meŋâ | گاو | cow |
ن | n | ن | نیمرؤدؤما
(ایووارۀ=عصر) |
nimerödömâ | بعداز ظهر-نیمروز | Afternoon |
--- | ŋ | ݩ یا نگ(ن تودماقی) | ماݩ یا ماݩگ | mâŋ | ماه | Month |
و | w | و | وۀرک-وۀرزا | wark-warzâ | بره(از پهلوی)-گوساله نوزاد | lamb-newborn calves |
ه | h | ه | هۀنۀک | hanak | شوخی | Joke |
ی | i | ی | ژیل-چینی | zhil-chini | پژمرده-چینی | china-wither |
دستور
editضمایر شخصی
editمفرد | جمع | ||
---|---|---|---|
مه | تۊ | هامه | |
ئیو | ئیوان |
- ضمیر انعکا در وژ" است.
ضمایر اشاره
editحالت | مفرد | جمع | |
---|---|---|---|
نزدیک | یه(-وه) | یهوه نه | |
دور | ههوه | هئهوانه |
حالت مجهولی
edit!؟!؟!'!؟؟؟؟؟!!؟!!؟!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!،؟؟،،،؟!؟؟،؟!::؟؟،؟!؟!!؟. ریال
افعال
edit- حال ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مهرم | مهریمن | |
مهرین | مهرینان(-ون) | |
مهرێ | مهرن |
مثال: ئاوه مههوارد.(آب خوردم)
- ماضی ساده فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردم | هواردمان(-ون) | |
هواردت | هواردتان(-ون) | |
هواردێ | هواردان(-ون) |
مثال: ئاوت هوارد.(آب خوردی)
- ماضی استمراری فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
مههواردم | مهوواردمان(-ون) | |
مههواردت | مههواردتان(-ون) | |
مههواردێ | مههواردان(-ون) |
مثال: ئهوانه مههووارد.(آب میخوردند)
- ماضی نقلی فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردمه | هواردمانه(-ونه) | |
هواردته | هواردتانه(-ونه) | |
هواردیه | هواردیانه(-ونه) |
مثال: ئاومان هواردیه.(آب خوردهایم)
- ماضی بعید فعل "خوردن":
مفرد | جمع | |
---|---|---|
هواردۊیم | هواردۊیمان(-ون) | |
هواردویت | هواردۊیتان(-ون) | |
هواردۊیتێ | هواردۊیان(-ون) |
مثال: ئاوتان هواردۊی.(آب خورده بودید)
ویژگیهای دستوری
edit- در گویش لکی مانند سورانی و کورمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود:
فارسی | ملایری | خرمآبادی | کرمانشاهی | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او ههردم | ئاو خواردم | ئاوم هوارد | ئاوم خوارد | |
چی گفتی؟ | شی گفتی؟ | چی گوتی؟ | چه وتی؟ | چهت وت؟ | چیت گوت؟ |
- اضافه کردن فتحه، "ه"، قبل از فعل در زمانهای استمراری:
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | |
---|---|---|---|---|---|---|
آب میخورم | اِو مُخورِم | او مۆهۆرم | ئاو خوهم | ئاوه مهرم | ئاو دهخۆم | |
کتاب میخواندم | کتاو مُخُنِّم | کتاو مێههنم | کتاو خوهنیام | کتاومه مهخوهن | کتاوم دهخۆێند |
واژگان
editساختار و واژگان در تقسیم بندی زبانها نقش مهمی ایفا میکنند. در زیر تعدادی از واژگان فارسی رایج به همراه معادلهای آنها در برخی گویشها و زبانهای رایج در غرب کشور آورده شدهاست.
فارسی | بروجردی | خرمآبادی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب | اِو | آو، اُوْ | ئاو | ئاو | ئاو | av | - | |
باران | بارو | بارو، رفت، شوف | واران | واران، وه شت | باران، وه رشت | baran | واران | |
چشم | چِش | چَش، تیئه | چاو | چه م | چاو | chav | چه م | |
اینجا | اینجِه، اینجُ | ایچه | ئێره | ئێره | ئێره | li vê derê | - | |
زیاد | زیاد | زیاد | فره | فره | زۆر | zor,pir,gelek,zaf | فره | |
داماد | داماد | دوما | زاوا | زوما | زاوا | zava, zaba | - | |
رهگذر | رهگذر | رهگوذر | ڒێویار | ڒێویار | ڒێبوار | rêwî | - | |
اتاق | اتاق | اتاق | دێ | دێ | دێ، ژوور | jûr, oda, olî | - | |
خانه | خونه | هونه | ماڵ | ماڵ | ماڵ، خانوو | mal, xanî | - | |
با | وا، واردِ | وا | گ رد | گه رد | گه ڵ | gel | - | |
بچه | بَچَه | بچه | مناڵ | ئایل | منداڵ | zarok | - | |
کلیه | کلیه، گُردالَه | گورداڵه | گورداڵه | گورداڵه | گورداڵه | gurchik | - | |
سهم، بخش | سهم | بر | به ش | به ش | به ش | besh | - | |
نمک | نمک | نمک | نمه ک | خووا | خووا | xo | - | |
چیز | شی، چی | چی | چێشت | چێ | شتێ | tisht | - | |
روز | روز، رو | رو | ڒووژ | ڒووژ | ڒۆژ | roj | ڒوژ | |
شب | شِو | شِو، شوگار | شو | شو | شو | shev | - | |
خوش | خوش | خُؤش | خۆش | خوه ش | خۆش | xwosh | وه ش | |
شما | شما | شوما | ئیوه | هومه | ئێوه | hûn | شمه | |
زن | زن | زن، زێنه | ژن | ژه ن | ژن | jin | - | |
مرد | مرد | پیا | پێا | پێا | پێا، مێرد | mêr | - | |
پدر، بابا | بابا، بوئَه | بُووَه | باوگ | باوه | باب | bav | - | |
مادر | نِنَه، مامان | دا، دایَه | دالگ | دأ ، دالک | داێک، داێه | dayîk | - | |
پسر | پسر | کُر | کُر | کور | کُر | kur | - | |
دختر | دُختَر | دُختِر | دوت | دت، ئافره ت | کچ، کنیشک | kech, dot | - | |
نفس | نفس | نفس، هناسه | هناسێگ | هناسێ | هناسێ | bêhn, henase | - | |
غروب | ایواره | ایواره | ئیوواره | ئیوواره | ئێوواره | êvar | - |
افعال و مصدرها
editفارسی | بروجردی (لری ثلاثی) | لری فیلی | کلهری | لکی | سورانی | کورمانجی | هورامی | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
آب خوردم | اِو خوردِم | او هَه ردم | ئاو خوواردم | ئاوم هووارد | ئاوم خووارد | min avê veduxard | - | |
خودم | خویِم | خوم | خوه م | وژم | خۆم | ez bi xwe | وێم | |
رفتم | رفتِم | ره تم | چی م | چم | چووم، ڒۆیشتم | ez chûm | - | |
آمدم | آمایِم | اۆمام | هاتم | هه تم ، هاتم | هاتم | ez hatim | - | |
برو | بَرو | رو | بچو | بچو | بچو/ بروو | bichû? | - | |
خواستن | خواسَن | هاستن | خوازین | هیستن ، گِستِن | ویستن | xwestin | - | |
میکنم | مُکُنِم | مێ کم | که م | مه که م | ده که م | ez dikirim | مه که رو | |
انداختن | اِناختن | ونن | خستن | ئایشتن ، ئایژتن | هاۆێشتن | avêtin | - | |
لازم بودن | لازم بین | لازم بین | لازم بین | ئه گره ک بین | له گره ک بوون | le lazmatî (îhtiyac) bûn | - | |
آمده بودم | آمیه بی یِم | اۆمایه بیم | هاتویم | هه تویم ، هاتویم | ها ته بووم | ez hatibûm | - | |
آمدهام | آمی یَم | اۆمامه | هاتومه | هه تمه ،هاتمه | ها توومه | ez hatim | - | |
افتادن | اِفتی یَن | اۆفتاێن، گلیس | کَ فتن | که تن | که وتن | ketin | - |
رنگها در لکی
editفارسی | لکی | الفبای لاتین | |
---|---|---|---|
سفید | اسپی، چه رمێ | espy, charmê | |
سیاه | ڒه ش، سێ | resh, sê | |
آبی | کاو | kaû | |
قرمز، سرخ | سور | sor | |
سبز | سه وز | siwz | |
قهوهای | بوور، هویل | bûr, hoîl | |
خاکستری | خاکی | xakî | |
زرد | زه رد | zerd |
گاهشماری به لکی
editماه ایرانی | ماه لکی (مانگ له کی) | الفبای لاتین | |
---|---|---|---|
فروردینگان | په نجه | pence | |
اردوبهشت | مێرێان | mêrêan | |
خرداد | گاکوور | gakûr | |
تیر | ئاگرانی | agranî | |
مرداد | مردار | mirdar | |
شهریور | ماڵه ژێر | male jêr | |
مهر | ماڵه ژێر دوماێنه | male jêr domaêne | |
آبان | تویل ته کن | toîl tekin | |
آذر | مانگه سێه | mange sêe | |
دی | نورووژ | niwrûj | |
بهمن | خاکه لێه | xake lêe | |
اسفندگان | مانگ ئێد | mang êd |
مقایسه لکی با برخی گویشهای کردی
editLekî | Feylî | Kelhurî | Soranî | Kurmancî | Hewramî | Zazakî | English |
---|---|---|---|---|---|---|---|
wehar, vihar | wehar | wehar | behar, wehar | bihar, behar | wehar | wesar, wisar | spring |
tawsan | tawsan | tawsan | hawîn, hamîn, tawsan | havîn | hamna, hamîn | hamnan | summer |
payîz-maləẑir | payîz | payîz | payîz | pehîz, payîz | payîz | payîz | fall |
varan, waran, veşt | waran | waran | baran, waran, verişt | baran | - | varan | rain |
çem | çaw | çaw | çaw | çav | çem | çim | eye |
dit, afiret | dut | dut | kiç | keç, dot | - | kêna | girl |
kur | kur | kur | kur | kur, law | - | laj | boy |
gurdale | gurdale | gurdale | gurdale | gurçik | - | velke, gurçike | kidney |
rêvêar | rêwêar | rêwêar | rêbwar | rêwî | - | raywan | stranger |
ayîl | minal | minal | mindal | zarok | - | eyel | child |
wijim | xwem | xwem | xom | ez bi xwe | wêm | ez bi xo | myself |
ketin | keftin | keftin | kewtin | ketin | - | kewten | to fall |
aîtin, aîştin | xistin | xistin | hawêştin | avêtin | - | eşten | to throw |
mi hetim | mi hatim | mi hatim | min hatim | ez hatim | - | ez ameya | I came |
mi merim/mexwim | mi xwem/xwerim | mi xwem/dixwem | min exwem/dexom | ez dixwim | min meweru | ez wena | I eat |
mi nanim hward | mi nan xwardim | mi nan xwardim | min nanim xward | min nan xward | - | mi nan werd | I ate the meal |
mi nane merim/mexwim | mi nan xwem | mi nan xwem | min nan dexwim | ez nanê dixwim | - | ez nan wena | I am eating the meal |
mi nanme mehward | mi nan xwardisim | mi na xwardêam | min nanim dexward | min nan dixward | - | mi nan werdêne | I was eating the meal |
mi hetime | mi hatime | mi hatime | min hatûme | ez hatime | - | ez ameya | I have come |
mi hetüm | mi hatüm | mi hatüm | min hatibûm | ez hatibûm | - | ez ameybîya | I had come |
جستارهای وابسته
editپانویس
edit| references-column-width | references-column-count references-column-count-2 }} " style="{{#ifخطا: {{#ifحساب: 2 > 1 }} | Template:Column-width | Template:Column-count }} {{
- گزینه: کوچک
| کوچک = font-size:small; | ریز = font-size:smaller; }}">
- ↑ 1.0 1.1 آکوپف، گ. ب. ، حصارف، م. ا. ؛ ترجمه سیروس ایزدی، کردان گوران، مسئله کرد در ترکیه: از آغاز جنبش کمالیان تا کنفرانس لوزان، تهران: انتشارات زوار، ۱۳۸۶/۲۰۰۷، صص۸۸-۹۱.
- ↑ بومیان دره مهرگان، رستم خان رحیمی 1379
- ↑ حعلی قبادی کوره خسروی، جلد نخست نامهٔ باستانref>
- ↑ Windfuhr, Gernot. "Isoglosses: A Sketch on Persians and Parthians, Kurds and Medes" in Hommages et Opera Minora, Monumentum H. S. Nyberg, Vol. 2. , Acta Iranica 5. Tehran-Liège: Bibliothèque Pahlavi, 457-472. pg 468.
- ↑ V. Minorsky, “Lak”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ لطفی،احمد،طوایف پراکنده،ص۷۲ پی نوشت
- ↑ نیاز به بازبینی
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰, P.۷۷,.
- ↑ 9.0 9.1 I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. ۵۵-۶۲
- ↑ 10.0 10.1 G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. ۵۸۷
- ↑ 11.0 11.1 11.2 دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸-۵۴۹
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ 13.0 13.1 لغتنامهٔ دهخدا، لکی
- ↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰,.
- ↑ Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) ۱۹۸۹,
- ↑ Ethnologue report for laki
- ↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
- ↑ 18.0 18.1 آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ Ethnologue report for language code:lki
- ↑ زبانها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
- ↑ فرهنگ کردی کرمانشاهی، علی اشرف درویشیان، (کردی به فارسی)، نشر سهند، تهران، ۱۳۷۵
- ↑ The Encyclopaedia of Islam By Sir H. A. R. Gibb, Volume V, page ۸۲۳
- ↑ لری چند زبان است؟
- ↑ Kurdish Academy of Language: Laki
- ↑ The Kurds: a concise handbook By Mehrdad R. Izady, pages: ۱۷۴-۱۷۵
- ↑ 26.0 26.1 آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. ا نتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
- ↑ رشیدیاسمی (کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او. ص ۱۷۲-۱۸۱)
- ↑ 28.0 28.1 زبانها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
پیوند به بیرون
editTemplate:Wp/lki/گویش و لهجه کردی Template:Wp/lki/زبانهای ایرانی رده:زبان کردی رده:زبانهای ایران رده:لک