Wp/lki/میر سلیم خدایگان

< Wp‎ | lki
Wp > lki > میر سلیم خدایگان

ميرسليم خدايگان ۱۷/۱۲/۸۶ در آستانه‌ي بهار فقيري كه گم شدن مادرش در سرزمینی بي‌نام و بي‌تعارف تعادلش را مختل كرده است. اوایل که چشمهایم آب می کردند نگران می شدم


حالا آب هم نمی کنند


قرار است بال در بیاورند


همه ی صدف ها و گوشماهی ها را نخ کرده ام


با ساعتی که لنگ می زند


روبروی در ایستادم


دستم را بردم لای موهایت


آب از گوش واره هایم می چکید


دستم را که کشیدم گفتم


چه انگشتهای کشیده ای ا


انگار پنجه تنتره را از روی من نوشته اید


لابلای چشمهایت کوچه ای گم شده بود


با دکه ای کاغذی و یک بستنی فروشی قیف دار که شیبش به سمت دریا بود


پاروها را برداشته بودی و موهایت را


صدای دریا این بار در میل های بافتنی ریشه دوانده بود


سردم شد


از لابلای برفها نگاه کردم


چند ماهی توی کوچه افتاده بودند


قافیه ی پاها ی رفته بودند


مثل پنجره ی زمستان که همیشه بسته است


مثل آسمان برفی


مثل روزهای برف


اتاقم را از پنجره کندم


گذاشتمش لای دفتر نقاشی ام


همه ی رنگها بیرون زدند


رنگها در روز برفی رنگی تر نشان می دادند


کوچه برفی تر بود


سیاه قبل از همه به کوچه زده بود


تابلو بود که دلگیر شده است


دفترم را بستم


پشت پنجره دو مگس مرده افتاده بود


تابستان از سر و کول شهر کج شده بود


سوت کشیدم


دو دو چیش چیش دو دو چیش چیش


صبح شده بود


و شب تابستانی گله به گله


از پوستم بیرون زده بود.

=بِنچةک edit

http://www.raghsebijahat.blogfa.com