پیرمردی که ماه پیش مُرد
تمام اعتبار طایفه را
با خود بُرد
در شهر بی مراد
شهر مه
چوب حراج می خورند
یادهای آدمی
دور می زنم خیابان را
از نیمه راه
بر می گردم
بوی کاهگل
مشام مسافر را
مرتعش می کند!
هی آقا!
آن خاطره ی قشنگ
در ویترین شما
به چند؟!
دور باید بزنم
جِنگ جِنگِ " میل - پا * " و النگوهای ارزان
ماپیل * کوچکی در دست و
کنگرهای نر پیری که
بخدا
هزار تومن می ارزد!
دور می زنم
تا دره ی چشمه و مشک و ماهی پلیکه * هایی که
دیگر نیست
تا سُرسُر دمپایی های آن که
ما را می پایید
تا تپه های شبدر و
گینه * های بادکنک های بنفش
تا جوتی های ته سبز و فرز خودم
الفبای کهنه ی من
در این دفتری که مرور نمی شود
فهم نمی شود دیگر
فهم نمی شود.
==بِنچةک==