حجت الله مهدوی در مهر ماه سال 1328 شمسی و در یک روز پاییزی در دامنه ی کوهستان زیبا وسر افراز گرین و در روستای سراب غضنفر از توابع دهستان خاوه شمالی واقع در بخش نورآباد دلفان در خانوادهای مذهبی ساده و بی آلایش که از هرگونه بی بند و باری به شدت پرهیز داشتند به دنیا آمد.
مجموعه گلریزان شامل ۸۲ غزل؛ ۱۵ مثنوی و ۶ طنز می باشد
یکی از غزلهای لکی نامبرده را با اجازه شاعر اینجا منتشر می کنیم . کشت آرزو
قِرارهَ دوسم ایمشو ای سفر بای وَ دلجویی من ژار پکر بایٍ
یارم امشب برای دلجویی من زار از سفر می آید
مِی اَرشون دِل تاریک سردم خلات گرمی نویر سحر بای
به دنبال دل تاریک و سرد من هدیه سحر که گرمای نور خورشید است می آید
و تنیا مای و دشمن داره دوسم خدا کاری بکردای بی خطر بای
یارم با وجود اینکه دشمن دارد بدون هیچ همراه و یاوری به دیدارم می آید، خدایا سفرش بی خطر باشد
رنگینه وختی هت اسپن ار آگر بپشکن تا گه کوری بد نظر بای
زمانی که میرسد خیلی خوشاینده، برای رفع هر نظر بدی سپند بر آتش بریزید
لباس خومه بی ده ای ورم کم وری یه ولگ گل عطرینه ور بای
لباس پلو خوریم روبپوشم چون که مانند یک برگ گل وجودش عطر آگین است
شراو بارن ولی کس لو ننی تا زمونی نازنین باده هور بای
شراب بیارید ولی تا زمانیکه نازنین باده خوار می آید کسی لب نزند
بی ار کل می گلی اج باخ عشقا ارا نیشتن و گردم تا کپر بای
کل بزنید و شادی کنید چون گلی از باغ عشق برای همنشینی با من به کپر من می آید
چوی وارون وهاره مای اَ نازا گه کشت آرزوم روی ار ثمر بای
آن بت زیبای من همانند باران بهاری به کشت آرزوی من باریده و آن را به ثمر خواهد آورد
هاوا اوریه ای قلب خمینم بنیش تا لاف خوشی خصه بر بای
هوا ابریه ای قلب غم بارم صبر کن تا سیل شادی که غصه ها را میبرد بیاید
وری ای جای بی ارچپ و خوشیتا زمونی یار تاج عشقه سر بای
زمانی که یار من که تاج عشق بر سر داره میاد از جا بلند شو و به نماد شادمانی دست بزن(کف بزن)
غزل مدحت فره خو بو حجت می خزال عاشق دشت هنر بای
غزل مدح تو خیلی خوب می شود حجت چون غزال عاشق دشت هنر می آید